فرانک امرایی: جی پنجی بودن دشمنی هم میاره !

می دونم اگر بگم شما هم باورنمی کنید اما خوب چکار کنم اتفاق افتاده دیگه ! بعد از کلی غیبت های غیرمجاز و مجاز بالاخره تصمیم گرفتم سری به کلاس و دانشگاه بزنم ببینم چه خبره ! به قولی خواستم خودی نشون بدم و بگم منم تو لیست حضور و غیاب هستم ! “درس شیرین آئین دادرسی مدنی “! ازدحام عجیبی بود تعحب کردم که انقدر شلوغه ! بدون خبر از اوضاع و احوال رفتم رو صندلی جلو با فاصله نسبی از بچه ها و دوستان نشستم و طبق معمول جی پنجی ها شروع کردن به زنگ زدنو ….. که یکی از بچه ها اومد گفت امرایی حتما کتابو جویدی نه ؟ انقدر راحت نشستی معلومه که بازم می خوای خود شیرین بازی دربیاری ؟ با کمال تعجب و ناباوری پرسیدم وا؟! چرا بجوم ! من که ناهار خوردم ! گفتن پاشو جمع کن خانم ! دیر اومدی کلاس هم می ذاری ؟ گفتم باور کنید نمی دونم چی شده خوب بگید تا بدونم
فهمیدم که استاد ارجمند ۱۳۸ صفحه ناقابلی رو که طی هشت جلسه در این ترم درس دادن
( که دست گلشون درد نکنه !) امتحان گذاشتن ! با کمال ناباوری گفتم چرا کسی به من نگفته خیلی بی معرفت تشریف دارین! هر چی قسم و آیه که بابا من خبر نداشتم کتابم و نگاه کنین سفیده ، نو مونده! باور نکردن که نکردن ! دیگه داشت گریَم می گرفت که بچه ها گفتن اشکال نداره اگه همه با هم هماهنگ باشیم می گیم بذاره واسه هفته دیگه !
استاد وارد کلاس شد و با قیافه حق به جانبی که داشت کسی جرئت نکرد نفس بزنه ! استاد گفتن فلانی ۵۰ تا برگه تو آموزشه برو بیار وقت نداریم ! تا به خودم بجنبم سوالات رو در دست دیدم و مشغول شدم نمی دونم چه اتفاقی افتاد فقط داشتم می نوشتم اصلا انگار یه مداد جادویی دستم بود و جوابارو از حفظ برام می نوشت استاد گفت وقت تمومه ! خودشون بلند شدن و شروع کردن به جمع کردن برگه ها وقتی رسیدن به من گفتم استاد سوال آخرم نصفه موند اجازه بدید کامل کنم اصل کار جزئیاتشه !؟؟ بچه ها با نگاه های غضب آلود بهم فهموندن که بعدا به حسابم می رسن ! تو همین فکر که بودم یکی از دخترا داد زد استاد ! ما که ننوشتیم بذارین بعضیها که بلدن بنویسن ! خب من چکار کنم چرا کسی باور نمی کنه من اصلا روحم خبر نداشت که امتحان داریم چه برسه به اینکه درس خونده باشم ! خودم می دونستم چرا جوابا رو بلدم چون هر شب جی برگای قانون دارسی مدنی رو مرورمی کردم همین ! همین حرفو به دوستام که حسابی لجشون گرفته بود گفتم تنها کاری که کردن این بود که با عصبانیت و دهن کجی گفتن : جی برگ خوندم جی برگ خوندم ……

نظرات 1 + ارسال نظر
جلال قربانی دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:37 ب.ظ http://jalalradio.blogfa.com

با سلام
من میخواستم با شما بیشتر أشنا بشم اگه لطف کنید با من تماس بگیرید خوشحال میشم
۰۹۱۶۷۱۰۵۶۷۰
جلال قربانی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد