مهدی مالکی نژاد: انگیزه نمی‌خواد، یالا شروع کن!

اصلاً انتظارش را نداشتم، وقتی ثبت‌نام کردم قرار بود مرا در شهر خودمان نگه دارند، ناگهان متوجه شدم که یک حکم مأموریت شش ماهه به سردشت به من داده‌اند، تا خودم را برای ادامه خدمت سربازی به بهداری نظامی آنجا معرفی کنم. به قول معروف حسابی حالم گرفته شده بود، اما چاره‌ای نبود، خود را به آزمایشگاه آنجا، که مرتبط با رشته تحصیلی‌ام بود، معرفی کردم. اما حسابی بی‌انگیزه شده بودم و این امر روزها ادامه داشت؛ تا اینکه یک روز فرمانده‌ی ما گفت: «کمی به وضع آزمایشگاه بیشتر برسید» و من در جواب گفتم: «با کدام انگیزه؟!» خیلی تعجب کرد و همان‌جا تأکید کرد برای کار کردن هیچ نیازی به انگیزه نیست! و از آن به بعد مرا با لقب «آقای انگیزه» صدا می‌کرد. از این ماجرا سالها گذشت و من همیشه انگیزه را قبل از انجام هر اقدامی لازم می‌دانستم و هر مطلبی را که در این مورد به دستم می‌رسید مطالعه می‌کردم. تا اینکه یک شب به مطلبی در همین رابطه برخوردم، نویسنده‌ی آن تأکید داشت که برای انجام کارها اصلاً نیازی به انگیزه نیست، انگیزه گام بعدی است که غالباً خودش خودبه‌خود به‌وجود می‌آید و از خواننده خواسته بود کاری که به عقب انداخته است را در نظر بگیرد و لحظه‌ای صادقانه درنگ کند و از خود بپرسد آیا عدم انجام این کار و به عقب انداختن آن فقط به خاطر این است که انگیزه و حال آن را ندارد و اگر واقعاً چنین است همان لحظه مطالعه را کنار بگذارد و به آن بپردازد. آن شب را به خوبی به یاد دارم، دست از مطالعه کشیدم و به مهم‌ترین کار عقب‌افتاده‌ی خود فکر کردم. دیدم مهم‌ترین آن‌ها شستن ظروفی است که تلمبار شده است و انگیزه شستن آنها را ندارم. البته ذهنم با مهارت در حال فلسفه‌بافی و توجیه برای باز هم به تأخیر انداختن این کار بود، برای مثال پیش خود‌ گفتم آیا واقعاً مطالعه این مطلب خوب، خیلی بهتر و مهم‌تر از شستن ظروف نیست؟ مغزم که خوب مرا می‌شناسد و می‌داند چقدر برای مطالعه ارزش قائلم از دلیل زیرکانه مذکور استفاده کرد. من هم لحظه‌ای درنگ کردم و با خود صادقانه دو دوتا چهار تا کردم و دیدم در این لحظه، عمل از مطالعه مهم‌تر است. علی‌رغم میلم و با بی‌حالی آستین بالا زدم و شستشو را آغاز کردم. ناگهان نگاه کردم و دیدم حدود بیست دقیقه‌ای می‌شود که مشغولم و نه تنها ظروف نشسته، بلکه تمام جاظرفی‌ها و متعلقات آن‌را هم شسته‌ام. آن شب باوری بسیار قوی در من شکل گرفت و یاد آن فرمانده‌مان افتادم که می‌گفت «انگیزه مهم نیست». البته مطمئناً هیچ کار درازمدتی را نمی‌توان بدون انگیزه‌ی کافی و تشدید‌شونده انجام داد ولی یک واقعیت مهم هم این است که حداقل برای شروع، هیچ نیازی به انگیزه نیست. می‌توان، علیرغم آمادگی زیاد و انگیزه کافی کار و اقدام را شروع کرد و منتظر آمدن انگیزه ماند ولی کار را انجام داد. این واقعیت بعدها با یک قانون جالب که همان قانون اینرسی تنبلی است، برای من بیشتر ثبت شد، همان‌گونه که در بخش‌های دیگر به تفصیل در این مورد صحبت شده است، طبق قانون …… نیوتن دو نوع اینرسی وجود دارد: «اینرسی سکون» که در آن جسم تمایل دارد به حالت سکون باقی بماند و «اینرسی حرکت» که جسم متحرک تمایل دارد به حرکتش ادامه دهد و جالب اینجاست که این قانون در مورد تنبلی کاملاً صادق است. یعنی اگر شما تحت تأثیر اینرسی تنبلی، از انجام کار طفره بروید همچون جسم ساکن، دوست دارید در همان وضع بمانید و آن‌را تغییر ندهید؛ و اگر در حالت فعالیت و تلاش باشید باز هم دوست دارید به آن وضوع ادامه دهید. نکته مهم اینجاست که کافی است ما به این واقعیت آگاهی داشته باشیم و با کمی انرژی اولیه، اینرسی خودمان را از تنبلی و تعلل به اینرسی نظم و فعالیت تبدیل کنیم، آنگاه تمایل عجیبی به حرکت و فعالیت خواهیم داشت. البته شکی نیست اصطکاک‌های متعددی- که همان بروز مشکلات هستند- در مقابل ما ظاهر خواهند شد تا حرکت ما را متوقف کنند و ما را بار دیگر به «اینرسی تنبلی» باز گردانند ولی ما زرنگ‌تر از آنها هستیم!
خب حالا آماده‌اید که این باور جدید را برای کارهایی که دائماً به تاخیر می‌اندازید و دلیل آن‌را نداشتن انگیزه می‌دانید به کار ببندید؟ «انگیزه نمی‌خواد، یالا شروع کن!»

http://blog.malekig5.com/?p=125