برای اولین بار در سال ۱۳۷۵ محصول تلاش دانشمندانی چون لایتنر، ابینگ هاووس، اسکینز، گاترین و… توسط مهدی مالکی نژاد تکامل یافته و با نام جی ۵ در ایران توزیع شد. جی ۵ دارای گواهینامه ثبت اختراع ۳۱۳۵۰ از سازمان ثبت اسناد جمهوری اسلامی ایران است.
می دونم اگر بگم شما هم باورنمی کنید اما خوب چکار کنم اتفاق افتاده دیگه !
بعد از کلی غیبت های غیرمجاز و مجاز بالاخره تصمیم گرفتم سری به کلاس و
دانشگاه بزنم ببینم چه خبره ! به قولی خواستم خودی نشون بدم و بگم منم تو
لیست حضور و غیاب هستم ! “درس شیرین آئین دادرسی مدنی “! ازدحام عجیبی بود تعحب کردم که انقدر شلوغه ! بدون خبر از اوضاع و احوال رفتم رو صندلی جلو با فاصله نسبی از بچه ها و دوستان نشستم و طبق معمول جی پنجی ها شروع کردن به زنگ زدنو …..
که یکی از بچه ها اومد گفت امرایی حتما کتابو جویدی نه ؟ انقدر راحت نشستی
معلومه که بازم می خوای خود شیرین بازی دربیاری ؟ با کمال تعجب و ناباوری
پرسیدم وا؟! چرا بجوم ! من که ناهار خوردم ! گفتن پاشو جمع کن خانم ! دیر
اومدی کلاس هم می ذاری ؟ گفتم باور کنید نمی دونم چی شده خوب بگید تا بدونم
فهمیدم که استاد ارجمند ۱۳۸ صفحه ناقابلی رو که طی هشت جلسه در این ترم درس دادن
( که دست گلشون درد نکنه !) امتحان گذاشتن ! با کمال ناباوری گفتم چرا کسی
به من نگفته خیلی بی معرفت تشریف دارین! هر چی قسم و آیه که بابا من خبر
نداشتم کتابم و نگاه کنین سفیده ، نو مونده! باور نکردن که نکردن ! دیگه
داشت گریَم می گرفت که بچه ها گفتن اشکال نداره اگه همه با هم هماهنگ باشیم
می گیم بذاره واسه هفته دیگه !
استاد وارد کلاس شد و با قیافه حق به جانبی که داشت کسی جرئت نکرد نفس
بزنه ! استاد گفتن فلانی ۵۰ تا برگه تو آموزشه برو بیار وقت نداریم ! تا به
خودم بجنبم سوالات رو در دست دیدم و مشغول شدم نمی دونم چه اتفاقی افتاد
فقط داشتم می نوشتم اصلا انگار یه مداد جادویی دستم بود و جوابارو از حفظ
برام می نوشت استاد گفت وقت تمومه ! خودشون بلند شدن و شروع کردن به جمع
کردن برگه ها وقتی رسیدن به من گفتم استاد سوال آخرم نصفه موند اجازه بدید
کامل کنم اصل کار جزئیاتشه !؟؟ بچه ها با نگاه های غضب آلود بهم فهموندن که
بعدا به حسابم می رسن ! تو همین فکر که بودم یکی از دخترا داد زد استاد !
ما که ننوشتیم بذارین بعضیها که بلدن بنویسن ! خب من چکار کنم چرا کسی
باور نمی کنه من اصلا روحم خبر نداشت که امتحان داریم چه برسه به اینکه درس
خونده باشم ! خودم می دونستم چرا جوابا رو بلدم چون هر شب جی برگای قانون
دارسی مدنی رو مرورمی کردم همین ! همین حرفو به دوستام که حسابی لجشون
گرفته بود گفتم تنها کاری که کردن این بود که با عصبانیت و دهن کجی گفتن :
جی برگ خوندم جی برگ خوندم ……
تو دنیای امروزی که علم خیلی سریع داره پیشرفت می کنه حتماً همتون می دونین برای اینکه از دنیای امروزی عقب نمونیم باید بتونیم حداقل یکی از زبانهای زنده دنیا رو صحبت کنیم،حتماً تو هم دنبال راهی می گردی که علاوه بر یاد گیری مؤثر زبان انگلیسی یا هر زبان دوم دیگر بتونه اعتماد به نفست رو هم بالا ببره ، شاید دنبال راهی می گردی که موقع صحبت کردن به زبان دوم ترسی از اشتباه حرف زدن نداشته باشی، دوست داری اگه مقابل یه توریسیت خارجی قرار گرفتی با اعتماد به نفس تمام بری جلو و چند کلوم باهاش صحبت کنی ،یا اگه خارج از کشور سفر می کنی دیگه دغدغه فکری نداشته باشی که زبانشونو بلد نیستی ،خیلی عذاب آوره که همش بخوای با ایما و اشاره منظورتو برسونی اونم شاید فقط بتونی ده درصد منظورتو به شخص مقابلت برسونی. بعد یه حس سرخوردگی پیدا می کنی که چرا نمی تونی زبون اونا رو راحت صحبت کنی …
فکر این که یه روز بتونی خیلی روان و راحت بدون ترس صحبت کنی خیلی لذت بخشه حالا خودتو تو همون مرحله ببین ،خیلی راه دوری نیست ،تو همین چند قدمیت قرار گرفته،فقط کافیه اول هدفتو مشخص کنی ،اراده کنی و شروع به خوندن بکنی.
فکر افزار جی ۵ می تونه برات دوست خوبی باشه، چون کاملاً مشکلتو درک می کنه وخیلی راحت برات حلش می کنه،امتحانش ضرر نداره،یکبار که از جی ۵ استفاده کنی دیگه دوست نداری ولش کنی،پس چه بهتر که زبان دوم رو هم از این طریق یاد بگیری،دیگه اون موقع یادگیری زبان برات شیرین می شه.پس وقتو هدر نده از همین الان شروع کن . ایمان داشته باش تو می تونی به هر چی که می خوای برسی.
ترم اول دانشگاه بودم حقوق مدنی یک ، جلسه اول بود و کل دانشجو ها مثل بچه
های کلاس اول دبستان سر ذوق بودند استاد چند قدمی توی کلاس برداشت و گفت
شما ها هیچی نیستید خیال برتون داشته که رشته حقوق کلاس داره ،من بهتون
بگم همه شما یه مشت آدم بی سوادید که هیچی نمی دونید تازه که فارغ التحصیل
می شید می بینید ای دل غافل این همه کتاب هست که من بلد نیستم .کل کلاس
شوکه شدند جلسه اول دانشگاه و این همه حال گیری ؟ بعد
هم کتابش رو باز کرد و گفت می خواید بهتون ثابت کنم مثلاً اصلاً شما می
دونید ضالّه چیه ؟ نمی دونید دیگه ؟ سکوتی کلاس رو پر کرد و من ناخودآگاه
بدون اینکه اجازه صحبت کردن بگیرم گفتم : ضاله حیوان گمشده است و لقطه مال گمشده و لقیط طفلی
است که بر سر معابر بگذارند تا دیگران بردارند … استاد با تمام تعجب از
بالای عینکش نگاه کرد به من و با لبخند ناباورانش گفت تو ..تو.. اینا رو از
کجا می دونی ؟ کل کلاس که همه به سمت من سرهاشونو خم خم کرده بودند و
همچنین استاد همه منتظر پاسخ من بودن و من به راحتی گفتم: “نمی دونم” !!!!
صدای خنده مثل یه بمب سکوت کلاس رو منفجر کرد !استاد گفت یعنی چه ؟ مسخره
کردی !جواب درست میدی اونم این جور طبقه بندی شده نمی دونی از کجا می دونی ؟
گفتم نه فقط به ذهنم وارد شد همین !
اون روز هیچ کس حرف من رو باور نکرد آخه جالبه خودم هم باورم نمی شد که
چطور ممکنه من اینجوری جواب بدم و منبع پاسخ رو ندونم چیه ؟ ! شب که رسیدم
خونه خیلی فکرم مشغول بود بعد از شام سری به جعبه جی پنجم زدم همینطور که
داشتم جی برگها رو مرور می کردم یه دفعه یه جرقه ای به ذهنم زد و گفتم
فهمیدم از کجاست؟ منبع من جی پنجه !!! از خوشحالی نمی دونستم باید چکار کنم
ذهن من درست مثل یه کامپیوتر شاید بالاتر عمل کرده بود من قبلاً لقمه های
کوچولو رو بهش معرفی کردم و درست جایی که بهش نیاز داشتم نه تنها جواب
سوالم رو داد بلکه همه آنچه که در معنا شبیه اون بود رو ریخت رو دایره ….
اصلاً انتظارش را نداشتم، وقتی ثبتنام کردم قرار بود مرا در شهر خودمان
نگه دارند، ناگهان متوجه شدم که یک حکم مأموریت شش ماهه به سردشت به من
دادهاند، تا خودم را برای ادامه خدمت سربازی به بهداری نظامی آنجا معرفی
کنم. به قول معروف حسابی حالم گرفته شده بود، اما چارهای نبود، خود را به
آزمایشگاه آنجا، که مرتبط با رشته تحصیلیام بود، معرفی کردم. اما حسابی
بیانگیزه شده بودم و این امر روزها ادامه داشت؛ تا اینکه یک روز فرماندهی
ما گفت: «کمی به وضع آزمایشگاه بیشتر برسید» و من در جواب گفتم: «با
کدام انگیزه؟!» خیلی تعجب کرد و همانجا تأکید کرد برای کار کردن هیچ
نیازی به انگیزه نیست! و از آن به بعد مرا با لقب «آقای انگیزه» صدا
میکرد. از این ماجرا سالها گذشت و من همیشه انگیزه را قبل از انجام هر
اقدامی لازم میدانستم و هر مطلبی را که در این مورد به دستم میرسید
مطالعه میکردم. تا اینکه یک شب به مطلبی در همین رابطه برخوردم، نویسندهی
آن تأکید داشت که برای انجام کارها اصلاً نیازی به انگیزه نیست، انگیزه
گام بعدی است که غالباً خودش خودبهخود بهوجود میآید و از خواننده خواسته
بود کاری که به عقب انداخته است را در نظر بگیرد و لحظهای صادقانه درنگ
کند و از خود بپرسد آیا عدم انجام این کار و به عقب انداختن آن فقط به خاطر
این است که انگیزه و حال آن را ندارد و اگر واقعاً چنین است همان لحظه
مطالعه را کنار بگذارد و به آن بپردازد. آن شب را به خوبی به یاد دارم، دست
از مطالعه کشیدم و به مهمترین کار عقبافتادهی خود فکر کردم. دیدم
مهمترین آنها شستن ظروفی است که تلمبار شده است و انگیزه شستن آنها را
ندارم. البته ذهنم با مهارت در حال فلسفهبافی و توجیه برای باز هم به
تأخیر انداختن این کار بود، برای مثال پیش خود گفتم آیا واقعاً مطالعه این
مطلب خوب، خیلی بهتر و مهمتر از شستن ظروف نیست؟ مغزم که خوب مرا
میشناسد و میداند چقدر برای مطالعه ارزش قائلم از دلیل زیرکانه مذکور
استفاده کرد. من هم لحظهای درنگ کردم و با خود صادقانه دو دوتا چهار تا
کردم و دیدم در این لحظه، عمل از مطالعه مهمتر است. علیرغم میلم و با
بیحالی آستین بالا زدم و شستشو را آغاز کردم. ناگهان نگاه کردم و دیدم
حدود بیست دقیقهای میشود که مشغولم و نه تنها ظروف نشسته، بلکه تمام
جاظرفیها و متعلقات آنرا هم شستهام. آن شب باوری بسیار قوی در من شکل
گرفت و یاد آن فرماندهمان افتادم که میگفت «انگیزه مهم نیست». البته
مطمئناً هیچ کار درازمدتی را نمیتوان بدون انگیزهی کافی و تشدیدشونده
انجام داد ولی یک واقعیت مهم هم این است که حداقل برای شروع، هیچ نیازی به
انگیزه نیست. میتوان، علیرغم آمادگی زیاد و انگیزه کافی کار و اقدام را
شروع کرد و منتظر آمدن انگیزه ماند ولی کار را انجام داد. این واقعیت بعدها
با یک قانون جالب که همان قانون اینرسی تنبلی است، برای من بیشتر ثبت شد،
همانگونه که در بخشهای دیگر به تفصیل در این مورد صحبت شده است، طبق
قانون …… نیوتن دو نوع اینرسی وجود دارد: «اینرسی سکون» که در آن جسم تمایل
دارد به حالت سکون باقی بماند و «اینرسی حرکت» که جسم متحرک تمایل دارد به
حرکتش ادامه دهد و جالب اینجاست که این قانون در مورد تنبلی کاملاً صادق
است. یعنی اگر شما تحت تأثیر اینرسی تنبلی، از انجام کار طفره بروید همچون
جسم ساکن، دوست دارید در همان وضع بمانید و آنرا تغییر ندهید؛ و اگر در
حالت فعالیت و تلاش باشید باز هم دوست دارید به آن وضوع ادامه دهید. نکته
مهم اینجاست که کافی است ما به این واقعیت آگاهی داشته باشیم و با کمی
انرژی اولیه، اینرسی خودمان را از تنبلی و تعلل به اینرسی نظم و فعالیت
تبدیل کنیم، آنگاه تمایل عجیبی به حرکت و فعالیت خواهیم داشت. البته شکی
نیست اصطکاکهای متعددی- که همان بروز مشکلات هستند- در مقابل ما ظاهر
خواهند شد تا حرکت ما را متوقف کنند و ما را بار دیگر به «اینرسی تنبلی»
باز گردانند ولی ما زرنگتر از آنها هستیم!
خب حالا آمادهاید که این باور جدید را برای کارهایی که دائماً به تاخیر
میاندازید و دلیل آنرا نداشتن انگیزه میدانید به کار ببندید؟ «انگیزه
نمیخواد، یالا شروع کن!»
http://blog.malekig5.com/?p=125